اپیزود دوازدهم فصل یک آنکارد: مصاحبه با دکتر فرشته کاظمیپور
مهمان آخرین اپیزود فصل اول آنکادر، دکتر فرشته کاظمیپور است. فرشته دورهی پزشکی را در دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی گذرانده، در دوران تحصیل کارهای مختلفی مانند فعالیتهای فرهنگی، تئاتر، برگزاری رویدادها و کار در نشریه را تجربه کرده و در حال حاضر همبنیانگذار و سردبیر مدلین مگ و همزمان دانشجوی MBA دانشگاه شریف است.
ما در آنکادر تجربه و چالشهای انتخاب کسانی را که سعی کردند قاب و چارچوبهای رایج را کنار بگذارند و مسیری متفاوت برای خودشان انتخاب کنند روایت میکنیم.
اپیزود دوازدهم از فصل اول آنکادر را در انکر بشنوید.
پادکست آنکادر از کجا بشنویم؟
پادکست آنکادر را کجا ببینیم؟
لیست مهمانان این فصل را در اپیزود صفر از فصل یک آنکادر ببینید.
خلاصه اپیزود دوازدهم از فصل یک آنکادر
فرشته در حال حاضر در مدلین مشغول به کار است و بخشی از زمان خود را در مدلینمگ و با فعالیتهایی مانند برنامهریزی و سیاستگذاری محتوا و مسیرها و اهداف پیش رو میگذراند و در بخش دیگر زمانش در مدلینلب فعالیت میکند که در زمان انتشار این اپیزود و با آغاز مرحلهی مقدماتی مدلینلب، به آموزش و ارائهی مشاوره به شرکتکنندهها اختصاص دارد. بهصورت همزمان او دانشجوی ترم سوم MBA بوده و آن طور که میگوید به دلیل جذابیت زیادی که این رشته برایش دارد، زمان زیادی را صرف درس و انجام پروژههای درسی میکند.
فرشته در مورد اوایل ورود به رشتهی پزشکی و علت انتخاب آن میگوید: «وقتی راهنمایی بودیم، اواخر راهنمایی و حدودا تا اواسط دبیرستان ما، یه سریال استرالیایی پخش میشد از شبکهی ۱، سهشنبهها ساعت ۱۰، به اسم پرستاران و من فوقالعاده عاشق اون سریال بودم. داستانش داستان اتفاقاتی بود که تو بیمارستان میفتاد و مریضهایی که میومدن. خیلی شبیه اکثر سریالهای پزشکی که ساخته میشه. من اون رو دیدم و خیلی علاقهمند شدم. تو کل خانواده شخص نزدیکی نبود که پزشکی خونده باشه و تجربهی از نزدیکی نداشتم.چیزی که من رو به این سمت کشوند همین سریال بود. تصورم این بود که چقدر همه چیز تو چیزی که توی تلویزیون دیدم قشنگه و چقدر همه چیز سر جاشه و به مریضها خوب رسیدگی میشه. با اینکه اونقدری هم خودم توی بیمارستان نرفته بودم احساس میکردم اون چیزی که ما داریم با اینا فرق میکنه و گفتم که من میرم که بیمارستانهای اینجا رو مثل اون سریال بکنم».
فرشته در ادامه اضافه میکند که در نهایت دریافته که واقعیت مسیر آن چیزی نیست که از پیش تصور میکرده و انتظار داشته است. کمکم او متوجه شده که اصلاح ساختار درمان و مدیریت بیمارستانی که انگیزهی اصلی ورود او به رشتهی پزشکی بوده کاری پیچیده و چند فاکتوری است و در اختیار ردههای شغلی بالاتر قرار داشته و به بخشهای متعددی وابسته است. طبابت و کار در رشتهی پزشکی نیز برای او راضیکننده نبوده و با تصوراتی که از سریالهای پزشکی بهدست آورده بوده همخوانی نداشته است. کار بدون تنوع و آزادی عمل، که اغلب با خستگی زیاد و تکرار و بدون چالش جدی همراه بوده و فشارهای از نظر او غیرمنطقی در مسیر آموزش با روحیهی چالشطلب و منطقی او و سبک زندگی منظم مطلوبش فاصله زیادی داشته است. در نتیجه به مرور و بهویژه در سالهای آخر تحصیل و زمانی که وارد کار عملی و واقعی شده دریافته که این مسیر مناسب او نیست.
فرشته از سختی روزهای تصمیمگیری میگوید. شک و تردید در مورد ادامه یا تغییر دادن مسیر، سردرگمی پس از فارغالتحصیلی یا به اصطلاح خودش “بحران پسادانشآموختگی” و فشارها و نظرات دلسوزانهی بیپایان اطرافیان.
«به نظر من خیلی لحظهی عجیبیه. برای ماهایی که مدت طولانی، ۱۹- ۲۰ سال یه سره درس خوندیم، یه روزی بیدار میشی و دیگه دانشجو نیستی، و احتمالا دیگه هیچی نیستی- نه دانشجو هستی، نه کارمند و نه …. یک آدم کاملا آزادی ولی اگر ندونی میخوای چیکار کنی آزاد هم نیستی. یک آدم سرگردانی که خیلی تحت فشاره.»
فرشته در آن روزها در شرکت اوسن به کار در حوزهی سلامت و مشاوره اشتغال داشته، اما با این وجود عدماطمینان و فشار و استرس زیاد آن دوره را تجربه کرده است. او تأکید دارد که مهم است هر فرد ارزشهای شخصی خود را مشخص کند و فراموش نکند که دیگران شرایط را با ترازوی خودشان میسنجند و نظرات آنها براساس دیدگاهها و ارزشهای شخصی خودشان است. از نظر او اینجاست که نقش یک مشاور یا منتور خوب پررنگ میشود. کسی که بدون اعمال یا تحمیل نظر شخصی، به شفاف شدن ذهن و روشن شدن افکار و ارزشهای فردی کمک کند.
در ادامه فرشته توضیح میدهد که چگونه با رشتهی MBA آشنا شده و با تحقیق در رابطه با سرفصلها و محتوای کاری آن و ارتباطش با مدیریت کسب و کار، جذب این رشته شده و دریافته که این رشته با رویای قدیمیاش برای مدیریت در حوزهی سلامت نیز همخوانی بیشتری دارد. «وقتی جای درست قرار بگیری با انگیزهی زیاد درس رو ادامه میدی.»
فرشته حالا که در این مرحله قرار دارد و به گذشته نگاه میکند احساس میکند از طی کردن این مسیر پشیمان نیست و در این رابطه چند جنبه را مطرح میکند.
او اعتقاد دارد ما حالت دیگر زندگی حاصل از انتخابهای ممکن دیگر را تجربه نکردهایم و نمیدانیم آن مسیرها در نهایت به کجا ختم میشدند. برای رسیدن به یک نقطه، تمام مهرههای زندگی و تمام لحظات و اتفاقات کنار هم چیده میشوند، مجموعهای از اتفاقات خوب و بد ما را به جایی که هستیم میرساند. از سوی دیگر بر این باور است تصمیمی که در آن مقطع از زندگی برای انتخاب رشتهی پزشکی گرفته است، چیزی بوده که در آن زمان در میان تمام گزینههای موجود، بهترین و درستترین بهنظر میرسیده است.
فرشته به افرادی که احساس میکنند رشتهی تحصیلی خودشان را دوست ندارند توصیه میکند بررسی کنند که در این رشته چه چیزهایی را دوست دارند و چه چیزهایی را دوست ندارند. آیا چیز قابل تغییری وجود دارد که با اعمال آن به رشته علاقهمند شد؟
توصیه و در واقع پیشنهاد دیگر فرشته به افرادی که سالهای پایانی تحصیل هستند و یا تازه فارغالتحصیل شدهاند، این است که حتی اگر دچار بحران فارغالتحصیلی نشدهاند و احساس نیاز نمیکنند، تجربهی تردید و بررسی دوبارهی مسیر را به خودشان تحمیل کنند. کمی توقف کنند و یک ارزش مهم فردی برای خود تعیین کنند. او معتقد است داشتن معیار محکمی برای سنجش دنیا،زندگی، شغل و غیره براساس ارزش فردی سبب میشود انتخابهای بعدی هم راحتتر و مطمئنتر شوند، و حتی ارزش کمی عقب افتادن از دیگران را هم داشته باشد.
«آخرهای مسیر انقدر همه دارن سریع رکاب میزنن و همه به سرعت از کنارت رد میشن که ناخودآگاه احساس میکنی پس این مسیره درسته و فکر میکنی که همهی این آدمها که دارن این مسیر رو میرن احتمالا میدونن کدوم وری دارن میرن. من هم رکاب بزنم و تو هر کدومش که احتمالا برام بهتره حالا برم جلو که عقب نیفتم. چون اگه عقب بمونم چیزی رو از دست میدم. این باعث میشه پارکینگهای کنار مسیر رو نبینی و ردشون کنی.»
او در ادامه به افرادی که تمایل به انتخاب رشتهی MBA به عنوان مسیری جدید دارند توصیه میکند ابتدا و پیش از ورود بررسیهای لازم را در رابطه با سرفصلها و محتوا انجام دهند. رشته را بشناسند، بدانند هدف از وارد شدن به این رشته چیست و محل استفادهی آن کجاست. اگر هدف یادگرفتن مباحث است لزوما نیازی به گذراندن دورهی دانشگاهی نیست. بیشتر مباحثی که در این دورهها مطرح میشود مربوط به سازمانهای بزرگ و نیازهای آنهاست و خیلی کمتر به موارد مربوط به مسائل استارتاپی مربوط میشود. شاید برای افرادی در زمینهی تحصیلی علوم پزشکی، شاخهها و دورههای دیگری مانند Health MBA یا MBA Pharma نیز سودمند باشد.
فرشته در پاسخ به سوال پایانی آنکادر، به خود بیست سالهاش و افرادی که در این سن هستند یادآوری میکند که «زندگی سخته و قرار نبوده آسون باشه. هیچکس به ما نمیگه که بزرگ شدن و آدم بزرگ بودن چه مسئولیتها و سختیهایی با خودش به همراه داره… اینجاست که اگر ندونی زندگی سخته و زندگی طبیعتش سخت بودنه ممکنه فکر بکنی پس من خیلی ضعیفم… اگر بدونی زندگی سخته میفهمی که حریف قدره، پس من هم باید خوب بازی بکنم. من مشکلی ندارم، اون قویه. پس من باید بهترینم رو بذارم وسط و بهترین بازی رو میکنم.»
فرشته در نهایت به خود بیست سالهاش توصیه میکند که از تغییر استقبال کرده و تا جای ممکن از محدودهی امن خود خارج شده و فرصتهای جدید را تجربه کند؛ تجربهکردن تا جایی که یادگیری به همراه دارد و ارزش خلق میکند.